من
گروگانم ـ
آخرین نامه ی
شیرین علم
هولی
در مدت
بلاتکلیفیم
روزهای تلخی
را در دست سپاه
به سر بردم و
بعد از آن هم
دوران
بازجویهای بند
209 شروع شد. بعد
از دوران 209
بقیه مدت را
در بند عمومی
گذراندم . به
در خواستهای
مکرر من برای
تعین تکلیفم
پاسخ نمیداند.
در نهایت حکم
ناعادلانه
اعدام را
برایم صادر
کردند.من بابت
چه چیزی حبس
کشیده ام، یا
باید اعدام شوم؟
آیا جواب به
خاطر کرد
بودنم است؟ پس
میگویم: من
کرد به دنیا
آمده ام و به
دلیل کرد
بودنم زحمت
محرومیت
کشیده ام.
زبانم کردی
است، که از
طریق زبانم با
خانواده و
دوستان و
آشنایانم
رابطه بر قرار
کرده ام و با
آن بزرگ شده
ام و زبانم پل
پیوندمان است.
اما اجاز ندارم
با زبانم صحبت
کنم و آن را
بخوانم و
تحصیل بکنم و
در نهایت هم
اجاز نمیدهند
با زبان خودم
بنویسم.
به من میگویند
بیا و کرد
بودنت را
انکار کن، پس
میگویم: اگر
چنین کنم خودم
را انکار کرده
ام.
جناب قاضی
محترم، آقای
بازجو!!
در آن زمان که
من را بازجویی
میکردید حتی
نمیتوانستم
به زبان شما
صحبت کنم و من
در طی دو سال اخیر
در زندان زنان
زبان فارسی را
از دوستانم آموختم،
اما شما با
زبان خود
بازجوییم
کردیت و محکمه
ام کردید و
حکم را برایم
صادر کردید.
این در حالی
بوده که من
درست نمیفهمیدم
در اطرافم چه
میگذرد و من
نمیتوانستم
از خود دفاع
کنم.
شکنجه هایی که
بر عیله من به
کار گرفته
اید، کابوس
شبهایم شده،
درد و رنجهای
روزانه ام در
اثر شکنجه های
که شده بودم
با من روزی را
سپری میکنند.
ضربهای که در
دوران شکنجه
به سرم وارد
شده، باعث
آسیب دیدگی در
سرم شده است.
بعضی از روزها
دردها ی شدید
هجوم میاورند.
سر دردهایم
آنقدر شدید
میشود، که
دیگر نمیدانم
در اطرافم چه
میگذرد، ساعاتها
از خود بیخود
میشوم و در
نهایت از شدت
درد، بینییم
شروع به
خونریزی
میکند و بعد
کم کم به حالت
طبیعی
برمیگردم و
هوشیار میشوم.
هدیه دیگر
آنها برای من
ضعف بینایی
چشمانم است که
دائم تشدید
میشود و هنوز
هم به
درخواستم برای
عینک پاسخ
نداده شده.
وقتی وارد
زندان شدم
موهایم یک دست
سیاه بود، حال
که سومین سال
را میگذرانم،
هر روز شاهد
سفید شدن بخشی
از آنها هستم.
میدانم که شما
نه تنها این
کار را با من و
خانواده ام
نکرده اید،
بلکه این
شکنجه ها را
برعلیه تمام
فرزندان کرد و
از جمله با
کسانی مانند زینب
(جلالیان) و
روناک
(صفارزاده) و …..
به کار برده
اید. چشم
مادران کرد هر
روز در انتظار
دیدن فرزندانشان
اشک باران
است، دائم
نگرانند از
اینکه چه اتفاقی
در پیش است،
با هر زنگ
تلفنی وحشت
شنیدن خبر
اعدام
فرزندانشان
را دارند.
امروز 12
اردیبهشت 89
است (2/5/2010) و
دوباره بعد از
مدتها مرا
برای بازجویی
به بند 209 زندان
اوین بردنند و
دوباره
اتهامات بی
اساسشان را
تکرار کردند.
از من
خواستنند، که
با آنها
همکاری کنم تا
حکم اعدمم
شکسته شود. من
نمیدانم این
همکاری چه
معنی دارد،
وقتی من چیزی
بیشتر از آنچه
که گفته ام
برای گفتن
ندارم. در
نتیجه آنها از
من خواستند تا
آنچه را که
میگویند
تکرار کنم و
من چنین
نکردم. بازجو
گفت: ما پارسال
میخواستیم
آزادت کنیم
اما چون
خانواده ات با
ما همکاری
نکردند به
اینجا کشید.
خود بازجو
اعتراف کرد که
من فقط
گروگانی هستم
در دست آنها و
تا به هدفهای
خود نرسند مرا
نگاه خواهند داشت،
یا در نتیجه
اعدام خواهم
شد، اما آزادی
هرگز.
(لازم به ذکر
است که خانم
علم هولی در
پایان نامه اش
بعد از امضا و
درج تاریخ، با
کردی لاتین
نوشته اند “سه
ر که فتن” serkefitn ، که
به معنای
پیروزیست و ما
هم در آخر
نامه ایشان و
در زیر تاریخ
نوشتن نامه آن
را گذاشته ایم،
پس پیروزی در
انتظار شیرین
ما است)
شیرین علم
هولی
13/2/89 –